إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

  •  

     تقدیم به آنان که می‌نویسند

    با توام با تو ای قلم، 

    ای آشنای دیرین من،

    می‌دانم خسته‌ای از دو چیز: بیهودگی و دیوار 

     

    قلم اگر حس اثربخشی نکند، موج بیهودگی بر او یورش می‌برد. از این رو، نوشتن، در خود شکستن است، زیرا واژگان، خیلی زودتر از ما می‌فهمند که برلبه‌ی تیغ راه می‌روند 

    با این همه، 

    امّا در خلوت مهتاب و شب‌های بی سایه، چشم به راهت می‌گشایم تا مگر از پس ستاره‌ای که پنهان شده‌ای، بیرون بیایی. و تنهایی شبانه را در بزم واژگانی محزون و گریزپای، جشن بگیریم. در ساحل کویر پر تلاطم و بر خط افق دور دست، منتظرم تا شاید با تو لبریز از معنا شوم. در پایان کوچه و آغاز راه، کلمات کز کرده‌ی ذهنم در گوشه‌ای، همچون طفل سرگردان و گمگشته، دست‌هایم را رها نمی‌کنند. 

     

    آی قلم، چقدر دوست دارم گرمای آوازت را با دستانم احساس کنم. تو را که داشته باشم، در رودخانه‌ی اسرار آمیز و خیال‌انگیز انتهای شب، روح مجروحم را شستشو خواهم داد و غم‌هایم را به دست نسیم می‌سپارم. این تو هستی که همیشه به ملاقات دردهای کهنه‌ای می آیی که حلقوم آدمی را می‌فشارند. در لبخند نوازشگرت، آهسته و بی آن‌که بشنوی، با آسمان زمزمه می‌کنم. از زبان تو با خودم سخن می‌گویم.

  • وقتی سخن از انسان مسئول می‌رود، وظایف و مسئولیت آدمی در کانون این مفهوم قرار می‌گیرد و این پرسش برجسته می‌گردد که مسئولیت‌های انسان چیست؟ انسان مسئول، واجد چه معنایی است؟ برای پاسخ گویی به این پرسش، چنین می‌نماید که باید مسئولیت آدمی را از دو بعد و دو جهت مورد واکاوی قرار داد: اولا؛ هر انسانی مجموعه‌ای از وظایف و تکالیفی بر دوش دارد که باید آن‌ها را انجام دهد.

  • چند روز دیگر، سال تمام می شود. گرچه نمی‌دانم وقتی که می‌گویند سال تمام می‌شود به واقع چه چیزی تمام می‌شود و چه اتفاقی می‌افتد. وقتی استکان چای را سر می‌کشم و چای، تمام می‌شود، می‌فهمم که چه چیزی تمام شده است، یا وقتی دست در جیب می‌کنم تا قیمت پشت جلد کتاب را پرداخت کنم و متوجه می‌شوم که پول در کیف ندارم،